دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۹۹

در رسای کلامش



در پیام و سخنانش کلمات جان دارند، نفس می‌کشند، حس دارند برای همین هم حسی را با آنها بیدار و زنده می‌کند. کلمات در قلم او لطیف و ظریفند زیرا از سرچشمه انسانی سیراب شده‌اند، حتی می‌توان آنها را مزه کرد. همه زیر و زبرها و نقطه‌ها درست همانجا که باید می‌نشینند. آنجا که از آمار پر درد درگذشتگان بر اثر ویروس کرونا در ایران می‌گوید که:

«تلاش میکنم بنویسم اما تصویر صدهزار پیکر جان باخته آرام و قرار باقی نمی‌گذارد خشکم زده گویی قلم در دستم عقرب است. در پنجاه سال گذشته ضربه ها شکنجه ها شهادت ها صدمات و تلخ کامی های بسیار دیده ام اما این یکی انگار فرق می کند نمیدانم چه بگویم احساس می کنم در برابر خلق اسیر و مردم دردمند که در گرداب کرونا و ویروس ولایت گرفتارند و چاره یی نمی یابند سراپا غرق در خجالتم...»


گاه پیامش کوتاه در چند کلام است مانند پیامی که در پرواز استاد شجریان فرستاد و گفت:

«گله از فراق یاران و جفای روزگاران

با دلنشین‌ترین نوایت «مرگ بر دیکتاتور»


و گاه چندین صفحه. 

وقتی آن را می شنوی و یا می‌خوانی گویی چراغی در درون ذهن و ضمیرت روشن کرده و همه آنچه را که حس کردی اما نتوانستی به کلام تبدیل کنی، او دقیقا همان را بسا بیشتر از آنچه در درونت می‌گذرد را به بیانی شیوا تبدیل کرده است. هر گاه خودت را گم می‌کنی دوباره می‌توانی در کلامش خود را جسته و پیدا کنی. نگاه او به کلمات چیدن مشتی حرف در کنار هم نیست، او با کلامش که برخاسته از مبارزه ای چندین ۱۰ ساله است، رنج و خون یک ملت برای آزادی را متجلی می کند.

در هر پیام و کلامش تعهد و مسئولیت انسانی برای تغییر محیط و شورش علیه شرایط موجود، موج می زند. با کلماتش غوغا بپا می‌کند، آتش می‌زند و حرکت بوجود می‌آورد.

«رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهرتابان مقاومت و آزادی ایران ضامن پیروزی محتوم خلق ماست»

پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۹

پرچمدار فدا و فاتح قله پیروزی

 


تقدیم به مسعود،

هیهات مجسم؛ معمار پیروزی محتوم

و آن‌که با او سازمان پنجاه و شش ساله شد


با پرچم فدای همه چیز

و با درفش لااله الا اله قله ایمانت؛

جهانی در سجده بر غایت هستی برشورید…

چشمها ترا دید که از تن زخمدارت از خنجر دشمن

پلی برای عبور خلقت به قله تسلیم ناپذیری ساختی

و در شکوه ایمان معجزه گرت

قدرپیروزی بی‌تردید خلق و میهنت را رقم زدی…

در درازای نیم قرن هجوم خون‌ریزترین دشمن

سرفرازی بذرافشان نخستین مجاهدت را

در پرشکوه‌ترین اقتدا به پیشوای آرمانی‌ات «حسین و عاشورایش» مهر کردی…

آه‌ای خروش هیهات هماره

شکوه ایمانت با عبور مومنانه از «تنگه‌های بی‌عبور»؛

جبر تاریخی از سرکوب را در میهنت به خاک افکند

و بیمه نامه پیروزی خلقت را در رفیع‌ترین قله امکان؛ برافراشت…

و اینک از صاعقه کلامت در هر گذر عاشقی شورشگر روییده

که آتش نام ترا بر دشمن می‌بارد،

و طلوع بی‌زوال صبح را در سلطه شبانه خونین قتل‌عامیان رقم می زند

در میهن خونبارت که دشمن آرزو را هم فراموش شده می خواست

و شقایق را در دشتها داغدار؛

بار رنج تاریخی از انقلابات ناکام در میهنت را بردوش گذاشتی

و در ستیغ خروشان «فضل الله»؛

در درازای دهه‌ها رنج سترگ؛ بهار را در تاریخ میهنت رویاندی،

راهی صعب از شامگاه امکان تا سپیده تحقق…

و اینک خاک میهنت در عطش گامهایت می‌سوزد

و خورشید در اشتیاق بوسه برخاکپایت؛

بی‌صبرانه زمین را می‌پوید…


از: م. آزادی