دوشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۹

مسعود رجوی از نگاه دیگران


آری مسعود رجوی این است - قسمت اول - دکتر زری اصفهانی

این مطلب را من چند سال پیش نوشته بود م و درچند قسمت. درشرایط حاضر با نگاهی به صحنه سیاسی ایران درمی یابیم که روز به روز فضا دارد شفاف تر میشود . اضداد مجاهدین صف بندی های مشخص تر ی را بوجود می آورند و گردهم می آیند.
جنگ میهنی  در داخل ایران و توسط 70 درصد مردم  طبقه کم درآمد و فقیر با کلیت نظام جمهوری اسلامی  ادامه می یابد  وروز به روز این جنگ رادیکال تر میشود. و جبهه گیری ها و تشکل ها  و اتحاد ها بین اقشار مردم پیشرفته  تر و سازمان یافته تر میگردد. دراین فضای پرتب و تاب که به سمت یک انقلاب میرود مسلم است که جنگ جمهوری اسلامی و هم جبهه ای هایش هم با آلترناتیو شورای ملی مقاومت و بطور خاص مجاهدین خلق و درمحورش رهبری مجاهدین تیزتر، و مشخص تر میشود. نگاه کنید به حجم مطالبی که همین چند روزه بعد از انتخاب جان بولتون به عنوان مشاور امنیت ملی در کابینه ترامپ برعلیه بخصوص مسعود رجوی نوشته  شده است. و یا در مصاحبه های رنگارنگ در رادیو تلویزیونهای آنچنانی با جیغ های بنفش دربوق کرده اند.
درهرصورت برای یاد آوری همه آنها که ناظران بیطرف این صحنه ها هستند این مطلب را دوباره چاپ میکنم. تاریخ 50 ساله گذشته را باید مطالعه کرد با دقت و بدون حب و بغض و جهت گیری و آنوقت بهتر میشود قضاوت کرد. درمورد همه چیز و همه کس. قضاوت درباره آنچه که اکنون در صحنه سیاسی ایران میگذرد بدون دانستن تاریخ معاصرو بدون تحلیل پدیده های تاریخی بصورت یک پروسه و یعنی تحلیل دیالکتیکی تاریخ میسر نیست. همه پدیده ها در ارتباط ارگانیک با هم  و با گذشته هم هستند و از این منظر باید به آنها نگاه کرد تا تصویر روشنی از آنها داشت. هیچ چیزی بدون گذشته وجود ندارد . آنچه که می بینیم در هر پدیده ای تاریخ آن پدیده است /از گلی که بردرخت میشکوفد تا پرنده ای که کوچ میکند و تا جویباری که درکنار درختان می گذرد و عابری که در پیاده رو منتظر چراغ سبز و عبور است . هیچ چیز ی خلق الساعه نیست . نه جهان و نه کائنات و نه  این شاخه گل یاس زرد درگلدان روی میز من . هرپدیده ای از جایی شروع شده است و به این جا رسیده است و ادامه خواهد داشت
زری اصفهانی – آری مسعود رجوی این است

روزهای محرم است. نه آن محرم تاریخی و کهنه. محرمی حقیقی.
سپاهیان اشقیاء گرداگرد خیمه کوچکی را گرفته اند. محاصره ای جنون آمیز. محاصره ای که بوی خون میدهد. بوی جنون. بوی انتقام، بوی کینه ای تاریخی.
روز، روز عاشورا است. هرچند که من بسیار ی داستان های تاریخی را باور ندارم. آنها را قصه های زیبایی  می شناسم که انسان ها درطول تاریخ شاخ و برگهایش را افزوده اند و به خواست قلب ونیاز خود به حماسه ها و تراژدیها بدلشان کرده اند. چندان اصراری ندارم که با منطق تاریخ شناسان درست و غلط داستان های مذهبی را تائید یا تکذیب کنم. به عنوان یک شاعر سمبل ها را بیشتر از حقایق باورمیکنم و افسانه ها و رمان ها را از کتاب های تاریخ نویسان ارجمند تر و آموزنده تر یافته ام.
اما آنچه به اسم محرم و عاشورا شنیده ام را این روزها بطور واقعی می بینم. ملموس، تلخ و تب دار و پر هیجان و پراز اشک و سرشار خون. و سرشار زیبایی و سرشار زشتی. یک طرف نیروی مهاجم است. سخت می تازد. با تیر، با تبر، با نیزه، یا با گلوله و البته و بسیار زیاد هم  باقلم و نوشتار و شعر و ادبیات
سپاهیان تاریک جامه، تاریک قلب با سلاح و مهمات و سرباز و زندان و گشتی و پلیس و و اینترنت  درآنطرف… و اینطرف فقط  یک خیمه مانده است. یک خیمه که نیمی از آنرا همین چند هفته، چند ماه پیش و یا چند سال پیش  به آتش کشیده بودند. به  آتش کشیدند و به آتش میکشند.
کشتند. با تیر و تبر، با سرنیزه با خمپاره، با موشک، با تانک و با تیرخلاص  و اسیر کردند و بردند و این خیمه آتش گرفته  پراز لخته های خون شهیدانش، خیمه مجاهدین است. و داستان همان داستان است. همان داستان کربلا و داستان عاشورا، ولی دراین داستان، انسانها همه  خود درصحنه اند. نه نقالی هست و نه قصه گویی، تعزیه گردانان همه حقیقی اند و نقشی نیست که بازی کنند . همه خود درمیانه میدان اند. چه آن کسی که شمر بوده است چه آنکسی که شمر گشته است. چه آنکسی که سرهای بریده را نشانه پیروزی خود میدانسته است. آری همه  درصحنه اند و زنده و حی و حاضر، دشمن جرار، قوای حرمله یک طرف و امام مقتول ویارانش  درطرف دیگر
 آری  دربرابر آن خیمه محاصره شده، همه هستند.  همه سمبل های تاریخی  از  نیروهای قابیلی. از خود  قابیل گرفته  تا یهودا، تا ابوسفیان و ابوجهل و هند جگرخواره و تا شمر و یزید و تا قاتلان ستارخان و باقرخان و قاتلان میرزا کوچک جنگلی و قاتلان دکترفاطمی و یارانش و تا برسد به قاتلان حنیف نژاد و یارانش و بیژن جزنی و خسرو گلسرخی و یارانش و قاتلان سعید سلطانپورو شکرالله پاک نژاد و موسی خیابانی و هزاران زندانی سیاسی قتل عام شده در سالهای شصت و تابستان 67 و …
همه آنها خیمه کوچکی را درمیان گرفته اند.
و اما قوای اشقیاء چه میخواهند ؟  آنچه که میخواهند تنها سر امام حسین است. زیرا بدون امام حسین لشگر اندکی که برای دفاع از انسانیت گرد آمده است، پراکنده خواهد شد. این سر امام حسین است که همه زحمات را برای سلطنت یزید و یارانش فراهم کرده است. اگر او نبود، اگر او زاده نشده بود چنین محشری هم برپا نبود. دربرابر ظالمان مقاومتی هم نبود،  هیاهو و جنگ و جدالی هم نبود و این جزیره ثبات، همچنان جزیره ثبات مانده بود، پس همه گناهان، همه آشوب ها، همه دربدریها، همه جنگ و جدال ها که نهایتش مرگ است و کشته شدن و به زندان گرفتار آمدن و گرسنه به شهادت رسیدن، و اجازه خاموش گشتن فریاد خو د را ندادن، همه بگردن اوست. سراو را میخواهند و او کیست؟
 سی و چند سال است که یک نام درایران، چه در جبهه دوست و چه درجبهه دشمن، نامی آشنا بوده است.
 این نام آشنای همه ایرانیان  دو نسل، مسعود رجوی است.
 گزافه نیست که بگویم، در سی و چند سال گذشته بیشترین عشق هایی که میشد نثار یک فرد بشود، نثار او گشته است و دربرابرش هم نفرت ها و نفرین های بسیار او را آنچنان ستوده اند که نامش سوگند گشته است و خط اول وصیتامه شهدا و او را آنچنان به دشنام گرفته اند که هیچ انسان مشهوری در جبهه اپوزیسیون در تاریخ معاصر به اندازه او مورد اتهام و دشنام و لعنت و نفرین قرار نگرفته است. 
و این روزها بخصوص که حملات علیه او ساعت به ساعت و روز به روز افزوده تر میگردد، 
شاید اغراق نباشد که بگویم طوماری به ارتفاع ده ها متر، طومار گناهان اوست
بگذارید برای او دادگاهی تشکیل دهیم. هزاران  دادستان در این دادگاه گرد هم آیند، او را محاصره کنند، انگشتهای اتهامشان را برویش نشانه روند. و او را محاکمه کنند....

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر