آری مسعود رجوی این است - بخش دوم - زنده یاد دکتر زری اصفهانی
بگذارید برای او دادگاهی تشکیل دهیم . هزاران دادستان دراین دادگاه گرد هم آیند ، اورا محاصره کنند ، انگشت های اتهامشان را برویش نشانه روند .
واورا محاکمه کنند
اما پیش از این محاکمه و دادگاه اندکی از زندگی اورا مرور کنیم
مسعود رجوی 23 ساله بود که به زندان شاه افتاد. جرم او اعتقاد به مبارزه مسلحانه برای سرنگونی شاه بود . هرچند که هنوز سازمانش مسلح نشده بود . پیش از آن درسن بیست ویک سالگی و شاید بیست سالگی عضو سازمان مجاهدین شده بود و زیر نظر محمد حنیف نژاد بینان گذار این سازمان تحت تربیت و آموزش های تشکیلاتی و ایدئولوژیک قرار گرفته بود . . درزندان شاه عملا رهبری مجاهدین را بدست گرفت ، به این دلیل که تنها بازمانده از مرکزیت مجاهدین بود و دلیل اصلی اش هم اینکه او عملا قدرت رهبری کننده خود را به اثبات رسانده بود . زندان جایی نیست که کسی بتواند با دروغ و کلک و یا ارعاب کتترل یک جمع را بدست بگیرد .درضربه اپورتونیستی سال 1354 هم ، این مسعود رجوی بود که سازمان مجاهدین را دوباره از نو ساخت . حقیقت امر اینکه دربیرون از زندان سازمان مجاهدین یکلی متلاشی شده بود . کسانی که ادعا میکردند تنها راه مبارزه برای رهایی مردم ایران از طریق یک جنبش مارکسیستی است و یک سازمان مسلمان پویایی دردست گرفتن رهبری انقلاب توده ای را ندارد ، چند تن از اعضای مرکزیت این سازمان را که مسلمان مانده بودند و میخواستند سازمان خودشان را دوباره تشکیل دهند و نیروهایشان را جمع آوری کنند ، ترور کردند ، همه امکانات سازمان را دراختیار. گرفتند .. اعضایی که مسلمان مانده بودند از سازمان قطع شدند ، آواره و فراری و بدون امکانات ماندند و عده زیادی هم توسط اپورتونیست ها که دستگیر شده بودند لو رفته و بزندان افتادند و یعنی سازمانی به اسم مجاهدین خلق درخارج از زندان دیگر تنها اسم بود و واقعیت مادی نداشت
درزندان شاه اما مسعود رجوی با جمع بندی وضعیت پیش آمده و ضربه بزرگی که این سازمان خورده بود، اصولی را تدوین کرد و هویت مجاهد خلق را به عنوان یک نیرو با ایدئولوژی چپ وضد استثماری روشن نمود و مرزبندی های این نیرو را با مرتجعین مذهبی ( که درزندان حتی مارکسیست ها را نجس اعلام کرده بودند ، مثل رفسنجانی و بسیاری دیگر از آخوندهای آنزمان ) و همچنین با نیروهای چپ و با اپورتونیست های چپ نما ( که به ظاهر درلباس چپ اما درحقیقت نیرویی ناصادق و ضربه زننده به منافع انقلاب و همه نیروها ، درنهایت شناخته شدند ) روشن و واضح در یک سری اصول مدون شده ، توضیح میداد
بنابراین آنچه که به تاریخچه این سازمان برمیگردد ، احیاء کننده آن ، مسعود رجوی است و این سازمان ساخته و پرداخته دست اوست
می بینید که کسانی که داعیه مجاهد بودن را دارند و خود را جزیی از این سازمان میدانند ولی با مسعود رجوی دشمن اند، حرفهایشان از پایه و اساس زیر سئوال می رود. زیرا سازمان مجاهدینی به جز همین سازمان که باز آفرینی اش توسط بوده رجوی بوده است وجود ندارد و نداشته است .
ادعای این دشمنان رجوی که هنوز به صفت مجاهد بودن خودشان چسبیده اند و دست از گذشته خود دراین سازمان برنمیدارند مثل این میماند که کسی بگوید من مسیحی ام اما مسیح را قبول ندارم و اورا عامل همه بدبختی ها مسیحیان میدانم ویا بگوید من مسلمانم ولی محمد را قبول ندارم و اوراباعث و بانی همه رنج های مسلمین میدانم !
دردوره زندان مسعود رجوی هیچ نقطه ابهامی وجود ندارد. به گفته حتی دشمنانش همیشه تحت نظر و بسیاری وقت ها زیر شکنجه بوده است. هر اتفاقی که بیرون از زندان می افتاد که به نوعی به مجاهدین مربوط میشد ، رجوی مورد بازجویی قرار میگرفت . او بسیار شکنجه شد و همه هم بندی هایش این را درهمه جا گفته اند و تائید کرده اند که او هیچ نقطه ضعفی درزندان نشان نداده است .
بعد از آزادی از زندان . دربرابر زندان قصر که بسیاری از مردم گرد آمده بودند در تاریخ سی دی 1357 ، او به نمایندگی از همه زندانیان سیاسی سخنرانی کرد . و از همان جا رهبری جبهه مقابل خمینی یعنی جبهه مقابل حزب اللهی ها را بدست گرفت . از همان درزندان قصر ، اولین حملات نیرهای حزب اللهی به چپ ها و مجاهدین شروع شد . وقتی که با فریادهای درود برخمینی میخواستند جلوی فریاد سلام برمجاهد ، درود برفدایی را که مردم سرمیدادند بگیرند و روی آن شعارها را بپوشانند و یا وقتی به دسته هایی از مردم که دربرابر زندان دستهایشان را زنجیر کرده بودند و دردوطرف راهی برای آمدن یک به یک آخرین دسته زندانیان باز کرده بودند حمله میکردند و زنجیرها ی انسانی را می شکستند و مردم را به زمین می انداختند . مردمی که نمیدانستند داستان چیست با تعجب به آنها نگاه میکردند . ولی برای کسانی که تا حدودی ازدرگیریهای داخل زندان بین مجاهدین و آخوندها خبرداشتند این مساله زیاد عجیب نبود . برخوردهای خشن حزب اللهی ها گویا ی جبهه گیری آخوندها از همان اول کاربا نیروهای چپ بود
مسعود رجوی رهبری جبهه همه نیروهای مخالف خمینی را بسرعت بدست گرفت . … سازماندهی نیرویی خوب، تلاش جمعی و پشتکار حیرت آور نیروهای هوادار مجاهدین اثر خود را بزودی عیان کرد . هربساط کتابی که به هم ریخته میشد ، ده تای دیگر در ده خیابان دیگر ایجاد میشد ، آکسیون ها ، پخش نشریه که روز به روز تیراژش بالا تر و بالاتر میرفت ، یادبوها ، سخنرانی ها ، تجمعات ، مراکز امداد و آشپزخانه های مجانی مختلف درنقاط فقیر شهر و هزاران عمل اجتماعی دیگر درجهت منافع کارگران و طبقه فقیر ، مجاهدین را بسرعت رشد داد و دایره هواداری از آنها رادرهرشهرو روستایی گسترش بخشید
مسعود رجوی چهره محبوب نسل جوان شده بود . همکلاسی توده ای من یک بار به من میگفت . رفته بودم شهرستان ( گویا مهآباد ی بود) ،دیدم خاله ام با چند تا همسایه ودوست و آشنا دارند به جایی میروند . سئوال کردم کجا می روید ، گفتند به دیدن ویدئو های مسعود . میگفت خیلی هم راحت اورا مسعود صدا میکنند . و هنوز هم وقتی از ایران زنگ میزنند و میخواهند خبری از مجاهدین بگیرند ، میگویند حال داداشی چطور است ؟
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر