اگر آن اصول چند گانه ای که مسعود رجوی در زندان در سال 1354 در تعریف دوباره مجاهد خلق و مرزبندیهاش انجام داد، انجام نشده بود، مجاهدین خلق توان ایستادگی در برابر ارتجاع را چه در همان زمان و چه بعد در زمان خمینی نمی داشتند. اگر مرز همان نقطه استثمار تعییین نمیشد، تفاوت چندانی بین اسلام آنها و اسلام خمینی بوجود نمی آمد و آن پتانسیل عظیم اجتماعی که لایه به لایه نیروهای پیشرو و رادیکال جامعه مثل زنان، دانشجویان، دانش آموزان و کارگران و طبقه کم درآمد را به آنها وصل میکرد امکان پذیر نمیشد.
بدون کار تئوریک رجوی، مجاهدین خلق حداکثر میتوانستند همان تفکر ملی مذهبی ها (مثل بازرگان) را داشته باشند که ایده های مذهبی شان قابل تدوین و تبدیل به یک تئوری پیشرو نبود. مهندس بازرگان و ملی مذهبی ها، لیبرال هایی بوده اند که دستگاه عقیدتی شان هرچند به سمت سکولاریسم متمایل بود (و هست)، اما یک دستگاه منسجم قابل تدوین نیست. آنها دیدگاه ضد طبقاتی نداشتند و به جز آیت الله طالقانی که در تفسیرهای قرآن اش به مسئله استثمار و طبقات اشاره هایی کرده است. و دراین رابطه از بقیه پیشروتر بود ولی سایرین، مسلمانان متدینی بودند که چندان تضادی با سرمایه داری نداشتند. هرچند البته معتقد به حضور دین در دولت بصورتی که بعد از انقلاب بوجود آمد نبودند.
بنابراین مسعود رجوی تئوریسین مجاهدین خلق بود ه است. و او بود که بدرستی عقاید حنیف نژاد و گروه اول مجاهدین خلق را تبیین کرد و تکامل بخشید.
بعد از انقلاب ضد سلطنتی و حتی در حول و حوش سرنگونی شاه ، گروههای مختلف مذهبی بوجود آمدند که اکثریت با رنگ و بوی مجاهدین خلق بودند. ولی وقتی به مسئله اقتصاد و تحلیل اقتصادی جامعه میرسید، میگفتند در این مورد با مجاهدین خلق یکی نیستند و آن تئوریهای اقتصادی که از آن صحبت میکردند، منبعی به جز همان رساله های آیت الله های اسلامی نداشت. هیچ اندیشه رادیکالی برای حل معضلات اقتصادی یک جامعه طبقاتی نداشتند و هرچند دلسوز طبقه کارگر و کم درآمد بودند ولی ریشه یابی مشکل که کارکردها ی سیستم سرمایه داری بود (مثل ارزش اضافی، عدم تملک بر حاصل کار و بردگی نوین کارگران را) نمیتوانستند بطور ریشه ای تحلیل کنند و خود به خود به یک تفکر رفرمیستی دراین رابطه گرایش می یافتند و دستگاه تئوریکشان قادر به ایجاد تحولی جدی در جامعه نمیتوانست باشد.
بنابراین وقتی فردی زندانی میشد، و گفته می شد که او بارجوی است، معنایش برای دوستانش در بیرون این بود که او هم به مبارزه طبقاتی معتقد است و هم به مبارزه مسلحانه و هم به مارکسیست ها نزدیک تراست تا آخوندها!
پس در این قسمت متوجه شدیم که ایجاد اصول مدونی برای ساختن دوباره سازمان مجاهدین ویران شده چه اهمیت بزرگی داشت. و نقش مسعود رجوی دراین رابطه برجسته میشود. او از افتادن مجاهدینی که مانده بودند در چاه ویل اندیشه های عقب مانده آخوندی جلوگیری کرد.
بارها از زندان خبرمی آمد که فلانی پشت در کمون رجوی مانده است. مسعود رجوی در آن هنگام هم در زندان همه سازمان را دوباره عضو گیری کرده بود. همان کاری که در انقلاب ایدئولوژیک سال 1364 انجام داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر