شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۹

آری مسعود رجوی این است - بخش دوم - قسمت اول - زنده یاد دکتر زری اصفهانی


در بخش اول مطلب بطور خلاصه از نقش رهبری کننده و احیاء کننده مسعود رجوی در سازمان مجاهدین خلق گفتم. و اینکه بدون هیچ شکی چه درزندان زمان شاه و چه در بیرون و بعد از انقلاب ضد سلطنتی، مسعود رجوی که ابتدا به نام سخنگوی مجاهدین نامیده میشد و بعد مسئول اول و بلاخره رهبر ایدئولوژیک مجاهدین نام گرفت، احیاء و بازسازی و سروسامان دادن،  و رهبری این سازمان را بدست گرفت.
در زمان شاه بعد از کودتای اپورتونیستی در سازمان  یعنی از سال 1354 به بعد هروقت کسی در رابطه با مجاهدین به زندان می افتاد، اولین سئوال بیرون زندان این بود که آیا با رجوی است یا نه؟ و وقتی خبرمی آمد که با رجوی است یعنی اینکه خط  درستی را دارد می رود. و راست نشده است. راست شدن در بیرون زندان معنایش این بود که فرد هوادار مجاهدین خلق که تا قبل از ضربه اپورتونیستی گرایشات چپ و مارکسیستی بخصوص در حیطه اقتصاد داشت و برایش مرز اصلی همان بود که حنیف نژاد گفته بود (مرز بین انسان ها با خدا و بی خدا بودن  نیست بلکه استثمار کردن و استثمار شدن است) و مارکسیسم را به عنوان علم طراز نوین در حیطه اقتصاد و تاریخ و جامعه پذیرفته بود و اصول دیالکتیک را در تبیین و تحلیل همه شئون اجتماعی و تاریخی باور داشته و تحلیل های تاریخی و سیاسی و اقتصادی خود را بر مبنای این اصول انجام میداد، اکنون در دافعه ضربه اپورتونیستی، بسمت تحلیل های اسلامی روشنفکران مذهبی آن زمان عقب نشسته است. مارکسیسم را بکلی از شیوه های تحلیلی و تبیین خود حذف نموده است و بسراغ کتاب های قدیمی اسلامی و حتی نوشته های مراجع تقلید و آخوندها رفته است. تضادهای سیاسی موجود را رها کرده و بدنبال تئوریهای مذهبی سر در کتاب های فلسفه و تفسیر قرآن و کتابهای حتی فقه فروبرده است. دختران مذهبی که سابقا به مجاهدین سمپاتی نشان میدادند و در جستجوی راه وصل شدن به این سازمان بودند و فی المثل در گروههای کوهنوردی که هم دخترها و هم پسرها بودند شرکت میکردند. رانندگی موتور و اتومبیل می آموختند و ورزش های رزمی میکردند و در جهت آمادگی های فردی برای جنگ چریکی، بخود سخت میگرفتند  و به اصطلاح خودسازی میکردند، دیگر همه این چیزها را به کناری نهاده بودند، آنها  که قبلا حجاب را بصورت سنتی اش قبول نداشتند و به جای چادر، مانتو و روسری می پوشیدند و زیاد اهل مراسم مذهبی و زیارت و اینها نبودند. یک باره باز به  پوشیدن چادرهای سیاه حتی در دانشگاه روی آورده بودند. قبلا با مارکسیستها دوست بودند و سرمیز غذا کنارشان می نشستند و اعلامیه های آنها را هم تکثیر و  پخش میکردند، ولی بعد از آن ماجرا دیگر شوروی شده بود سوسیال امپریالیست و با دیدن دوستان مارکسیست دیروزی، رو ترش کرده، بی اعتنا می گذشتند.  کتابهای مطهری و علامه طباطبایی و نظایر آن باز در قفسه های کتابخانه اسلامی دانشکده ها ظاهر میشدند. و زمزمه زمان عمل دیگر نیست باید به خود بازگشت و  هویت اسلامی خود را بازیافت همه جا شنیده میشد. درکل اعتقاد به مبارزه مسلحانه هم زیر علامت سئوال رفته بود.
این بود که وجود رجوی و کار تئوریک او برای کسانی که هنوز مساله یک جامعه را طبقاتی بودن و فقر اکثریت مردم میدانستند و حکومت شاه را یک حکومت کاملا  وابسته به آمریکا و بورژوازی کمپرادور تحلیل میکردند و  تنها راه نجا ت را تنها در مبارزات چریکی شبیه کشورهای آمریکای لاتین جستجو میکردند، بسیار حیاتی جلوه می نمود.
در حقیقت امر، رجوی نقش تعیین کننده و بزرگی را در تحلیل دوباره شرایط اجتماعی و سیاسی ایران و تعریف هویت مجاهدین خلق به عنوان نیروهای مسلمان و پیشرو که هدفشان تبدیل اسلام به یک مذهب دینامیک برپایه پیشرفتهای علمی و رشد و گسترش تکنولوژی و مذهبی  رو به جلو با قدرت تطبیق با شرایط روز بود که بتواند به یک تئوری مبازه طبقاتی برای توده های مسلمان بدل شود، در آن برهه انجام داد.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر