چهارشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۹

آری مسعود رجوی این است - بخش سوم - قسمت دوم - زنده یاد دکتر زری اصفهانی


مهمترین قضیه همان تبدیل مذهب به یک تئوری برای نجات توده های مسلمان بوده است. برای اثبات این بوده است که وقتی معتقدید خدا عادل است باید این عدالت را در جامعه و در روابط اقتصادی هم وارد کنید و ببینید و اگر این عدالت را نیافتید یعنی درجامعه ای بی خدا دارید زندگی میکنید. اگر به وحدت هستی معتقدید، این یگانگی باید در یگانگی انسان ها و برابری آنها هم متجلی شود و اگر این نیست یعنی پس مذهبی هم در جامعه وجود ندارد. و اگر معتقد به آخرت و جزا و پاداش اخروی هستید پس دراین دنیا باید به خیر و خوبی و نیکی هم معتقد باشید و درعمل روزانه خود آنرا نشان دهید. یعنی اسلام مجاهدین یک دین پراتیک برای مسایل روزمره است. وقتی این مذهب با حقوق بشر مدرن ترکیب میشود. مسلما دستوراتی که با شرایط حقوق بشر در زمان حاضر هم خوانی و هماهنگی نداشته باشند حذف میشوند. دیگر مجازات سنگسار جزء این مذهب حساب نمیشود. زیرا چکیده مذهب، عدالت بوده است و دوست داشتن انسانها. و یعنی دیگر اعدام نمیتواند جزئی از این مذهب باشد زیرا اعدام با حقوق بشر مدرن و دریافت درست از عدالت و نیکی در زمان حاضر همخوانی ندارد و همچنین است سایر دستورات مذهبی که در دین ارتجاعی بصورتی دگم عمل میشود بدون درنظر گرفتن روند پیشرفتهای جوامع انسانی.
بنابراین وقتی نیکی و عدالت و انسان دوستی و خیر و زیبایی و تکامل انسان عصاره مذاهب موجود باشد، همه احکام ضدانسانی حذف میشوند و همه روشهایی که نقض حقوق اولیه انسانهاست هم حذف میشوند.
در جوامع سرمایه داری حقوق بشر وجود دارد به مثابه مینیمم هایی که در قوانین باید بکار بروند.  یک نفر که دستگیر میشود و متهم به خلافی است باید قبل از اینکه محکوم نامیده شود برایش دادگاهی و وکیل مدافعی گذاشت و یک قاضی شناخته شده به عدالت و انسانیت و آگاه به قوانین جدید مدنی در مورد او حکم صادر کند. این بخشی از حقوق شناخته شده یک انسان امروزی در جوامع پیشرفته است. ولی اینکه یک انسان باید به عنوان مینیمم حقوق انسانی اش در هر کجا که هست  یک سرپناه نیز داشته باشد و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن، این دیگر در جوامع سرمایه داری به عنوان یک حق اولیه حساب نمیشود. و اگر کسی در یک کشور سرمایه داری بدون خانه و غذا و لباس بود، دولت مسئول شناخته نمیشود و کسی مورد بازخواست قرار نمیگیرد.
ولی در یک مذهب خوب (درست) این حقوق هم شناخته شده است. و در خیلی از کتاب های قدیمی مذهبی  ذکر شده است که اگر انسانی در جامعه شما گرسنه بخوابد گناهش به گردن شماست. و یا اگر یتیمی را از در خانه خود برانید یعنی به خدا باور ندارید (قرآن) و چنین دستوراتی بنابراین فرقی که میتوان درکل بین اسلام مجاهدین و اسلام ارتجاعی گذاشت این است که مجاهدین حقوق بشر نوین و اعلامیه جهانی حقوق بشر را با دستورات مذهبی تلفیق کرده اند و عدالت اجتماعی را زیر بنای اعتقاد به مذهب خود گذاشته اند. در مذهب آنها عدم اعتقاد به عدالت اجتماعی و حقوق بشر یعنی عدم اعتقاد به مذهب. این موضوع را آیت الله طالقانی نیز در تفسیر های قرآن خود متذکر شده است. و بطور خاص برروی این موارد انگشت گذاشته است .
و در مجموع  چیزی که من از اسلام مجاهدین فهمیده ام این است که آنها معتقدند  کتاب های مذهبی مثل طبیعت خام میمانند. چیزهایی در آنهاست که باید برحسب نیاز زمان کشف شوند و استخراج و پرداخته شوند. معدنی است که باید طلا و الماسی را که دارد استخراج کرد برای اینکار باید هر چه بدست می آید گداخته شود، شن ها و خاک ها و زوائدش غربال شود و آنچه که به نفع حقوق بشر و رشد و تعالی جامعه  انسانی است مورد استفاده قرار بگیرد.
بهرصورت مذهب اسلام  برای مردم ایران و خاورمیانه  یک فرهنگ ریشه دار است کسانی که داعیه دارند میتوانند قید مذهب را بزنند و دیگران را هم ارشاد میکنند که اینکار را بکنند و راه حل مشکلات و معضلات جامعه ایرانی را بخصوص که دچار یک حکومت فاشیستی مذهبی شده است را ریشه کن کردن اسلام میدانند. بطور قطع و یقین روشنفکران بی عمل اند. وقتی کسی بخواهد وارد عمل اجتماعی بشود و به حشر و نشر با توده های مردم رو آورد باید با فرهنگ دوهزارساله ای که تا عمق همه افکار آنها ریشه دوانیده است هم آشنا بشود. نابودی مذهب در جامعه ای مثل ایران امکان ناپذیر است. اما مذهب اسلام خود پتانسیل های درونی برای کمک به ایده های نوین اجتماعی و مبارزه در جهت حق و عدالت و حقوق بشر دارد. کار اصلی مجاهدین استخراج این پتانسیل و تبدیل آن به یک ابزار مبارزه بوده است. که بی شک هم درآن موفق بوده اند.
علت اینکه مجاهدین خلق با وجود اینکه درسال 1354 دچار یک ضربه بزرگ شدند  ولی توانستند خود را ترمیم کنند و باز به جامعه برگردند همین واقعیت بود. اگر این نبود و فرهنگ اسلامی دراعماق جامعه ریشه نداشت. دلیلی نبود که مثلا همانها که در سازمان مجاهدین کودتا کردند و خود را مارکسیست نامیدند جای آنها را پر نکنند و یا چطور احزاب وسازمان های  مارکسیستی و حتی احزاب ملی ولائیک و غیره نتوانستند چنان جاذبه ای برای جامعه ایران د اشته باشند و آنچنان اقشار مختلف را به خود جلب کنند که مجاهدین کردند و بزرگترین گروه اپوزیسیون در تاریخ مبارزات مردم ایران شدند.

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر