شنبه، دی ۱۴، ۱۳۹۸

مسعود رجوی - رهبر مقاومت ایران - قسمت هفتم


مسعود رجوی ـ ضربه خائنانه اپورتونیستی در سازمان مجاهدین  
پس از ضربه اول شهریور سال ۵۰ و دستگیری اعضای مرکزیت سازمان، گروهی از فرصت‌طلبان تلاش کردند با سوء‌استفاده از شهادت بنیانگذاران و شهادت رضا رضایی و زندانی بودن مسعود رجوی، در یک حرکت چپ‌نمایانه اپورتونیستی، نام و میراث مبارزاتی سازمان مجاهدین را ربوده و با یک حرکت کودتاگونه، بر کل این سازمان غالب شوند.
هسته‌ اولیه این حرکت فرصت‌طلبانه توسط دو نفر با نام‌های تقی شهرام و بهرام آرام شکل گرفت. این دو تن آیه‌ای را که در آرم سازمان مجاهدین وجود داشت حذف نموده و اعلام کردند از آنجایی که ایدئولوژی مجاهدین ما بین ایدئولوژی‌های چپ (مارکسیست) و راست (اسلام سنتی) قرار دارد، لاجرم باید به سمت یکی از این دو میل کند. آنها همچنین یکی از اعضای سازمان مجاهدین به نام‌ مجید شریف واقفی را که با آنها مخالفت کرده بودند، کشتند. این حرکت عملاً منجر به متلاشی شدن تشکیلات سازمان مجاهدین شد.
مسعود رجوی این جریان را، «اپورتونیست چپ نما» نامیده و در یک بیانیه ۱۲ماده‌ای، مواضع سازمان مجاهدین را در مورد آنها اعلام کرد. مسعود رجوی اعلام نمود اسلام واقعی در چپ ایدئولوژی مارکسیسم قرار دارد و در نتیجه میل کردن آن به سمت مارکسیسم یک توهم است.
مسعود رجوی در عین‌حال اعلام نمود اگر‌چه ضربه ظاهراً از طرف چپ وارد شده‌ است اما تهدید اعضاء سازمان این است که در واکنش نسبت به این موضوع به سمت راست یا آنچه وی آن را «اسلام ارتجاعی» می‌نامید کشیده شوند. مسعود رجوی در مورد جریان اپورتونیستی نیز اعلام کرد که آنها می‌توانند سازمان مارکسیستی خود را داشته باشند اما اجازه ندارند از آرم و نام سازمان مجاهدین استفاده کنند و یا آن را تغییر بدهند.

شرح ماجرای حرکت فرصت‌طلبانه و اپورتونیستی 
سالها بعد مسعود رجوی در مراسم بزرگداشت ۴خرداد گفت: در سال۵۴و ۵۵ اپورتونیستها با ضربه‌یی که به سازمان زدند، همه‌چیز را از هم فرو‌پاشیدند و هر چه را که مانده بود بالا کشیدند. آیه «فضل‌الله المجاهدین علی‌القاعدین اجراً عظیما» را هم از آرم سازمان برداشتند و می‌گفتند سازمان مجاهدین مارکسیست شده! حالا باز هم ساواک بود که دست‌افشانی و پایکوبی می‌کرد و اپورتونیستهای خائن، ککشان نمی‌گزید. آنها با متلاشی کردن سازمان مجاهدین بهترین کمک را به ارتجاع و مظهر پلیدی،‌خمینی، کردند. (مسعود رجوی ـ۴خرداد ۷۳)
مجاهد شهید موسی خیابانی در روز ۱۵دیماه ۵۸، به هنگام معرفی مسعود رجوی به‌عنوان کاندیدای مجاهدین برای ریاست‌جمهوری، درباره این مقطع از زندگی مسعود رجوی گفت:
«اما سنگین‌ترین مسئولیتی که برادرمان مسعود به دوش کشید و فشارها و شکنجه‌های آن به مراتب از فشارها و شکنجه‌های ساواک بیشتر بود، مربوط می‌شود به سال ۵۴ به بعد یعنی بعد از ضربه‌یی که از طرف اپورتونیستهای چپ‌نما به سازمان وارد شد و بعد از این‌که ضربه علنی شد و از پرده بیرون افتاد. ضربه ‌یی که اپورتونیستها آن‌را "تغییر ایدئولوژی" سازمان اسم گذاشتند. با این ضربه و بازتابهای بعدیش در واقع سازمان ما متلاشی شد، آثار ویرانگر و مخرب ضربه اپورتونیستها علاوه بر بیرون در زندانها نیز خود را نشان داد، فقط در یک محیط کوچک یعنی در زندان اوین بود که یک مقاومت اصولی آن‌هم در شرایطی بسیار سخت و طاقت‌فرسا در مقابل جریان اپورتونیستی چپ‌نما و آثار مخرب آن شروع شد و مسعود رجوی کسی بود که این جریان مقاومت را رهبری نمود و همین مقاومت بود که بالاخره به تجدید حیات و بازسازی سازمان مجاهدین خلق ایران انجامید…»
در آذرماه ۵۴، مسعود رجوی را به کمیته منتقل کردند، به‌محض رسیدن او را به اتاق بازجویی بردند، رسولی در آنجا منتظر او بود، اولین کاری که رسولی کرد این بود که «بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک» اپورتونیستها را جلوی مسعود گذاشت. رسولی سعی کرد در اولین برخورد قویترین و کارآترین برگش را رو کند زیرا به‌خوبی می‌دانست که شکنجه بر مسعود کارگر نیست، اما خیانتهای اپورتونیستی می‌تواند بیشترین فشار را به او وارد آورد.

مسعود رجوی و مقابله با جریان فرصت‌طلب در زندان اوین

محمد حیاتی که در آذر ۵۴ به همراه مسعود رجوی به کمیته رفته بود در این باره نوشته است: «در آذر ماه ۵۴من را همراه مسعود رجوی از اوین به کمیته منتقل کردند، من می‌دانستم که در ارتباط با خودم چه چیزهایی توسط وحید افراخته و سایر اپورتونیستهای دستگیر شده لو رفته و چرا به کمیته می‌روم، اما مسعود نمی‌دانست چه‌ چیزی لو رفته و موضوع چیست؟
وقتی به کمیته رسیدم بعد‌ از ظهر بود، مسعود رجوی را بلافاصله به بازجویی بردند. در اتاق بازجویی، رسولی جزوه "تغییر مواضع ایدئولوژیک" را که توسط اپورتونیستها منتشر شده ‌بود، به مسعود داد. این بالاترین فشار روی مسعود رجوی بود زیرا شاهد انهدام و متلاشی شدن سازمان بود. مسعود رجوی حدود سه ماه را در این سلول (سلول ۸بند ۶) به تنهایی گذراند (‌تنها من پیش او بودم). طی این مدت روزانه یا یک روز در میان و برخی موارد روزی دوبار مسعود را به بازجویی می‌بردند و شکنجه می‌دادند و هر بار پس از این‌که بیهوش می‌شد یا قلبش می‌گرفت او را به سلول بازمی‌گرداند‌ند یک روز در حالی‌که مسعود رجوی از شدت درد به‌شدت به خود می‌پیچید، رسولی وارد سلول شد و گفت: کسی‌که قهرمان می‌شود باید شلاقش را هم بخورد، چرا دفاعیاتت را به بیرون فرستادی؟…
یکی از همرزمان مسعود رجوی ‌که در اسفندماه ۵۴ در بند ۶ کمیته بوده نوشته است:
«ساعت ۳نیمه‌شب بود که با فریاد و عربده رسولی از خواب پریدم، کنجکاو شدم و از روزنه بالای در نگاه کردم، دیدم مسعود رجوی را که در حال اغما بود توسط دو مأمور به بیرون از بند می‌برند. رسولی فریاد می‌زد: "توخیال کردی که من می‌گذارم مجاهد اسیر تبدیل به مجاهد شهید شود… کورخوانده‌یی…"
صبح که برای نماز به دستشویی رفتم از یکی از نگهبانان شنیدم که می‌گفت: دیشب مسعود رجوی خون‌ریزی کرده و به اندازه یک کاسه خون بالا آورد و داشت می‌مرد. بعداً متوجه شدم که آن شب مسعود را به بیمارستان می‌بردند.
مجاهد خلق فرهاد الفت یکی دیگر از زندانیان سیاسی و از همراهان مسعود رجوی در آن سالیان می‌نویسد:
«اواخر سال ۵۲ مسعود رجوی را همراه با تعداد دیگری از زندانیان سیاسی به کمیته مشترک ساواک و شهربانی بردند. در آنجا مسعود رجوی زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت و دچار خونریزی شد به‌طوری که ساواک از وحشت این‌که نکند به‌شهادت برسد، او را در بیمارستان بستری کرد، به‌طوری که وقتی مسعود رجوی به زندان برگشت از چهره‌اش قابل شناسایی نبود. در همین شرایط بود که خبر ضربه خیانت‌بار اپورتونیستهای چپ‌نما و متلاشی کردن سازمان در بیرون زند‌ان، به مسعود رجوی رسید. او به‌رغم ضعف جسمی و شرایط سختی که در آن هنگام داشت، به‌طور تمام وقت به بررسی و تحلیل این جریان پرداخت و ضمن تدوین مواضع ایدئولوژیک سازمان مرز قاطعی میان مرتجعین راست و مجاهدین کشید. به‌همین ترتیب دست به یک آموزش فشرده‌یی زد و سپس اعضا و کادرهای سازمان را که در اثر این ضربه در شرایط سختی به‌سر می‌بردند، تحت آموزشهای فشرده‌یی قرار داد. در آن شرایط که سازمان در رأس جنبش مسلحانه قرار داشت و سمپاتی‌ گسترده اجتماعی نیز داشت، چنین ضربه‌یی به‌لحاظ روحی غیرقابل باور بود. بنا بر این مسعود رجوی تک‌تک مجاهدین را زیر آموزش قرار داد و می‌توان گفت که همه را مجدداً عضوگیری کرد و سازمان را از نو در زندان بنیاد گذاشت و در آن شرایط وظیفه مجاهدین را احیا و بازسازی سازمان قرار داد.
به‌رغم این‌که ضربه از طرف اپورتونیستهای چپ‌نما بود، مسعود رجوی تهدید اصلی مجاهدین و جنبش را مرتجعین راست دانست. در آن زمان برای ما زیاد قابل لمس نبود که این تهدید چقدر جدی است، ولی بعدها که خمینی رهبری انقلاب را سرقت کرد و با سازش و بند و بست کل انقلاب را به سرقت برد تازه ما متوجه شدیم که مسعود رجوی آنموقع روی چه نقطه مهمی انگشت گذاشته بود».
مسعود رجوی در آموزشهایی برای نسل جوان در زمستان سال ۸۸ آورده است:
«جریان اپورتونیستی چپ‌نما، موجب بروز زودرس یک جریان راست ارتجاعی شده است که در مرحله کنونی تهدید اصلی درونی مجموعه نیروهایی است که تحت عنوان اسلام مبارزه می‌کنند، و ما با آن هم مبارزه می‌کنیم. جریان فوق از ضدیت با نیروهای انقلابی به‌ویژه مجاهدین شروع شده و سپس در مسیر رشد خود با نفی مشی مسلحانه به سازشکاری و تسلیم طلبی و سرانجام خروج از جبهه خلق و تغییر تضاد اصلی منجر می‌شود. این جریان اپورتونیستی خطر بروز و رشد خصایص ارتجاعی را در درون نیروهای مترقی مسلمان پیش می‌آورد». (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی)

مجاهد خلق مهدی ابریشمچی در همین رابطه می‌گوید:
شگفت انگیز این بود که کودتا را اپورتونیستهای چپ‌نما که به‌اصطلاح خودشان را مارکسیست می‌نامیدند انجام داده بودند و اما هنر رهبری مسعود رجوی این بود که در آن مرحله گفت تهدید برای سازمان مجاهدین و تمامی نیروهایی‌که با نام اسلام مبارزه می‌کنند از راست ارتجاعی و بقول امروز از جریان بنیادگرایی مذهبی است. مسعود رجوی در نتیجه این تشخیص صحیح و ایستادن پای این حرف واقعاً خودش و تنها خودش در مقابل هر نوع گرایش انحرافی ایستاد چون یقین داشت و باعث شد که همه ما در تمامی سطوح وارد مسیر صحیح بشویم و به این ترتیب بار دیگر سازمان مجاهدین خلق ایران نجات پیدا کرد. به عبارت دیگر باید گفت مسعود رجوی توانست سازمان ما را برای ورود در مرحله خطیر و آزمایش بزرگ دوران خمینی آماده کند و از آن شر و از آن ضربه و آن کودتا عالیترین خیر را برای مجاهدین خلق و برای مردم ایران به‌دست بیاورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر