یکشنبه، دی ۱۵، ۱۳۹۸

مسعود رجوی - رهبر مقاومت ایران - قسمت هشتم


آزادی مسعود رجوی از زندان شاه 
با اوجگیری حرکتهای اعتراضی مردم علیه دیکتاتوری شاه و از اواسط سال۵۶ تا روز ۳۰دیماه سال‌۵۷، هزاران زندانی سیاسی از زندانهای سراسر کشور آزاد شدند. اما خلق قهرمان ایران تا آزادی آخرین زندانیان سیاسی تا رسیدن به خواسته خود از پا ننشست و هزاران جوان، همراه با خانواده‌های زندانیان سیاسی دربند، از چند روز قبل در برابر زندان قصر تهران تظاهرات می‌کردند و شعار "آزادی زندانی سیاسی"  را می‌دادند. مردم، نگران توطئه‌های احتمالی دیکتاتوری شاه بودند که در آخرین روزهای حیاتش، رهبران مجاهدین و مهمترین برانگیزانندگان جنبش خلق را در اسارت، سربه‌نیست کند.
سرانجام در ۳۰دی ۵۷ دژخیمان درمانده، تسلیم همت و ارادهٔ مردم شدند و آخرین دسته زندانیان سیاسی را نیز آزاد کردند. در این روز، آخرین دسته زندانیان سیاسی شامل ۱۶۲تن از کسانی که در بیدادگاههای نظامی شاه به‌ حبس‌ ابد محکوم شده بودند، به‌ آغوش مردم بازگشتند.
مسعود رجوی، موسی خیابانی و اشرف رجوی از جمله این زندانیان بودند.


۳۰دی آزادی مسعود رجوی از زندان

روزنامه کیهان در فردای آزادی مسعود رجوی و آخرین گروه زندانیان سیاسی ایران با عنوان «۱۶۲زندانی سیاسی آزاد شدند» نوشت:
... برای این‌که مردم از آزادی زندانیان سیاسی اطمینان حاصل کنند، یکی از زندانیان، مستقیما از پشت میکروفن با آنها صحبت کرد. مسعود رجوی در حالی‌که با احساسات پرشور مردم، روبه‌رو گشته بود، گفت:
«آیا هیچ واژه‌یی هست که بشود با به‌زبان آوردنش از شما مردم تشکر کرد؟ به‌راستی که ما همه این آزادی را مدیون شما هستیم، نه شخص دیگری یا گروهی خاص».
مهدی ابریشمچی در مورد اهمیت این روز می‌نویسد:
«اگر از من سؤال کنید که مهمترین وقایع تاریخ مردم ایران در دهه‌های اخیر، تا آنجائیکه به سرنوشت خلق و آزادی در ایران مربوط می‌شود چیست من بدون تردید می‌گویم: اول نجات جان مسعود رجوی در نتیجه یک مبارزه بین‌المللی به رهبری شهید کاظم رجوی و بعد هم آزادی مسعود رجوی از زندان در ۳۰دیماه سال۱۳۵۷.
واقعاً این پاسخ به هیچوجه ناشی از تعصب و این واقعیت که من و ما مجاهدین، همه عاشق مسعود هستیم، نیست بلکه این موضوع را من مسئولانه به‌دلیل درک روشن از مبارزه با دو دیکتاتور در بالاترین سطوح مسئولیت در سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت می‌گویم. واقعاً مایلم که در ثبت شدن این حقیقت در تاریخ نبرد خلقها و خلق خودمون به سهم خودم نقش داشته باشم.
این واقعیت در مورد مسعود رجوی چیزی نیست غیر از بروز عالیترین سطح از کیفیت رهبری کردن، به‌خصوص در سرفصلها و سر پیچهای تاریخچه سازمان مجاهدین، شورای ملی مقاومت و نبرد مردم ایران برای حاکمیت آزادی و دموکراسی در میهن اسیرمان ایران.
به عبارت دیگر می‌توان گفت مسعود رجوی عالیترین توان را در تشخیص تضاد و مشکل اصلی ـ تأکید می‌کنم تشخیص مشکل اصلی و تضاد اصلی ـ و ارائهٔ عالیترین راه‌حل ممکن برای آن تضاد دارد و این امر در جا جای تاریخچه سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت دیده می‌شود.
البته لازم است یادآوری کنم که تمامی این صفات در شخصی است که سرشار از انسانیت و عواطف انسانی، در عالیترین سطح آن است. شاید با این مثال بتوانم توضیح دهم.
در آغاز حاکمیت خمینی وقتی ما در نشستهایمان در مرکزیت سازمان بحث می‌کردیم مسعود رجوی با وجودی که با افکار و اندیشه‌های خمینی آشنایی داشت و می‌دانست گذشته و آینده‌اش چیست، باز هم خیر و سعادت خمینی را می‌خواست. آن زمان خمینی هنوز دستش به خون مردم آلوده نشده بود. مسعود رجوی می‌گفت: امیدوارم خمینی که به هر حال در موضع رهبری مردم برای سرنگونی کردن شاه قرار داشته، بتونه جای خودش رو در تاریخ مردم ما به‌عنوان یک پدر، به‌عنوان کسی که مورد احترام بوده حفظ کنه. و خیر دنیا و آخرت را داشته باشه. متأسفانه خمینی نخواست. بی‌دلیل نبود که ما در نامه‌هامون خمینی را پدر خطاب می‌کردیم، می‌خواستیم که این چنین با ملت ایران رفتار بکنه. ولی متأسفأنه خمینی خواست که دیو و خونخوار و جلاد مردم ایران باشه.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر