سخنرانی مسعود رجوی در ۲ اسفند ۵۸ در دانشگاه تهران
در این سخنرانی نزدیک به ۲۵۰هزار نفر در آن شرکت داشتند. مسعود رجوی باز هم به بسته شدن راههای مبارزه مسالمتآمیز اعتراض نمود و گفت:
«پس بیائید پیدا کنیم، کدامین جماعت از ما بود که در سوگندش نیرنگ نهفته بود. نیرنگ انحصار و فزون طلبی. «إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ» اینها همهاش آزمایش است. باز هم به روایت قرآن وقتی رشتهها و پیوندها شکسته میشود، آن طبقات و گروههایی روی کار میآیند که دوباره جامعه را میبرند به سمت طبقات فرادست و طبقات فرودست...
همان نظام قبلی، همان مسیر تدریجی بجانب طاغوتهای زمان و طاغوتهای جهان، درست به همین دلیل بود که من پارسال در همینجا و در همین زمین اعتراض کردم، سوگندها را در برابر یکی دیگر از آخرین شهداء یادآور شدم، و پرسیدم چرا؟ چرا؟
همان روز گفتم که اگر جهاد یک مجاهد را خوار بدارید، توی سرش بزنید، از نیروهای واقعاً انقلابی خلع ید و قطع ید کنند، تهمت و برچسب بزنند، اتهام مارکسیست ـ اسلامی را بگونهیی دیگر تکرار بکنید؛ و مسألهیی نظیر کردستان را بهجای حل اصولی با برچسب تجزیه طلبی به قهر و تعارض بکشانید. لاجرم مجدداً طبقهیی را رشد خواهید داد که «هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ» فزودهتر و برتر در میان طبقات خلق خواهد شد».
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی مردم رشت
در این میتینگ (که در تاریخ ۱۴ اسفند۵۸ برگزار شد ـ دستههایی از گل از سوی مدرسههای رشت به مسعود رجوی و نیز عزیز، مادر رضائیها تقدیم شد. در این میتنیگ مردم رشت با احساساتی پاک چشم انتظار دیدن مسعود رجوی بودند. در بیرون استادیوم جوانی کر و لال پاکتی در دست داشت، پر از عکسهای پدر طالقانی و هزار تومان پول، و به زحمت به اطرافیانش میفهماند که باید اینها را با دست خودش به مسعود رجوی بدهد. او اصرار داشت بفهماند تمامی این پول را با کارکردن تهیه کرده است.
دانشآموزان و تیمهای میلیشیا میگفتند تا مسعود را از نزدیک نبینند از آنجا نخواهند رفت. قطعه شعری که مسعود رجوی به لهجه گیلکی خواند بر چشمهای بسیاری از مردم رشت، اشک شوق جاری ساخت.
این میتینگ در حالی پایان گرفت که خاطرهیی به یاد ماندنی بر ذهن مردم گیلان باقی گذاشت. انبوه جمعیت، خشنود و سبکبال، با خاطرهیی گرم و زیبا از مجاهدین خلق استادیوم را ترک نمودند.
مسعود رجوی ـ بر سر مزار میرزا
مسعود رجوی طی در این میتینگ گفت:
«آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد».
در جای دیگر مسعود رجوی با یادآوری یک ترانه محلی شمالی افزود:
«این صدای خوش الحان خود میرزاست و بعد هم حلقومهای خلق که در ترانههای محلی شما پاسخ میدهند، بگذارید خودش را بخوانم:
چقد جنگل خوسی....
ملت واسی....
خستانبوسی....
میجانیجانانا....
توراگوما....
میرزاکویچک خانا....
خدادانه که من نتانم خفتن....
از ترس دشمن.....
میدیلآویزانا....
میجانیجانانا....
توراگومامیرزاکوچی کخانا....(جمعیت درود بر رجوی)
چیره زودترنائی....
تندترنائی.....
تنها بنانی......
(ابراز احساسات جمعیت)
و بیچاره آنهایی که میخواستند از مجاهدین جنگل اثری نباشد، حالا کجایند که ببینند این سراسر یک خلق است که مجاهد شده و به مجاهدت قیام کرده».
مسعود رجوی همچنین در حضور جمعیت بر ادامهٔ راه سرداران آزادی ایران پای فشرد:
«ولی مگر ما در مسیر احقاق حقوق خلقمان از پا مینشینیم؟ مگر پرچم سرداران، پرچم کوچکخان و مصدق را فرو میگذاریم؟ مگر میخواهیم لعنت بشویم؟ نه، ما سوگند خوردهایم که راه را ادامه بدهیم (جمعیت: الله و اکبر ـ درود بر رجوی)
در این تردیدی نیست (۲بار) که نسل به خون شسته ما، نسل به خون تطهیر شده ما که اعتقاداتش، مکتبش و رویه سیاسیاش را از میان شکنجهگاهها و از میان میدانهای اعدام به دست آورده، مشعل کوچکخان و مشعل مصدق را هر چه محکمتر در دست خواهد فشرد و هیهات، هیهات بر آنهایی که فکر میکنند با این فشارها میتوانند مشعل سرداران را از دست ما بیرون بیاورند. نه به خدا نه، ما وفاداریم».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر