دوشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۹

سرود «رايت مسعود»


متن شعر:

بر بلنداي زمان
در كبود آسمان
جلوه اي ديگر نمود
رايت مسعود
او مردِ تنگه هاي بي عبور است
او تكيه گاه دلشكستگان
او ره فروز رزم تا به آخر
بر شب ستم چو رعد بي امان
رسم و راه مسعود افتخار ماست
او اميد خلقي خسته از جفاست
از تبارش اينك ارتشي بپاست
از نبرد او شب كهكشان سراست
شهيد لحظه لحظه ي حماسه ها
به نام او به دارها چه بوسه ها
نثار او درود ما دعاي ما
در اين زمانه ي پر ابتلا
اگر فداي بي كرانه اش نبود
اگر وفاي صادقانه اش نبود
اگر فروغ جاودانه اش نبود
افق چگونه چهره مي گشود
رسم و راه مسعود افتخار ماست
او اميد خلقي خسته از جفاست
از تبارش اينك ارتشي بپاست
از نبرد او شب كهكشان سراست
گويد آري مي توان
تكيه كن بر خلق خويش
مي خروشد بي امان:
هان يكان ها پيش
فرمانده ي نبرد سرنگوني ست
در صحنه هاي سخت و پر خطر
ما در رهش به پاي سر روانه
تا طلوع مهر مرز پرگهر
رسم و راه مسعود افتخار ماست
او اميد خلقي خسته از جفاست
از تبارش اينك ارتشي بپاست
از نبرد او شب كهكشان سراست



شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۹

ترانه مرد نستوه - اثری از آندرانیک


خواننده: روزبه

چي ميشه منم بتونم 
پاره ي تن تو باشم
رنج يك هزاره بردوش 
هر نفس به درد اين خاك
عاشقانه مبتلا شم
اي بزرگ اي مرد نستوه 
ناجي انديشه ي عشق
اي در اين آشفته بازار 
پيشه ي تو, پيشه ي عشق
شير شبنورد بيدار
اي طلايه دار ايثار
بيا اين حسرتُ بردار
از دل اين خاك تبدار
بي تو عاشقي ميميره
ازغمت بارون مي گيره
با تو اين وطن دوباره
زندگيش سامون مي گيره
اگه تاريخ  يه كويره
تو صداي پاي آبي
اگه يك  سؤال سخته
تو سهولت جوابي
چي ميشه منم بتونم 
پاره ي تن تو باشم
رنج يك هزاره بردوش 
هر نفس به درد اين خاك
عاشقانه مبتلا شم
نيگا كن از پل بي شكست دستات
فتح ساحل سپيده ديگه خواب نيست
ما شدن, دريا شدن, بي باك و پرموج
واسه هيچ كس ديگه اين روزا سراب نيست
واژه هاي گرم و عصياني قلبت
ديگه تو متن اين خاك ريشه كرده
واسه ديدار يه فرداي شيرين
دل اين فرهادا فكر تيشه كرده 
چي ميشه منم بتونم 
پاره ي تن تو باشم
رنج يك هزاره بردوش 
هر نفس به درد اين خاك
عاشقانه مبتلا شم


شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۹۹

از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم - قسمت نهم و پایانی


در اولین دوره ریاست جمهوری در ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کاندید نسل انقلاب شد.
کلیپ حاضر و شماره‌های بعدی آن که تا ۹ قسمت ادامه پیدا میکند،

به همین موضوع پرداخته و ماجراهای آن ایام را بطور کامل به تصویر کشیده است.

کلیپ حاضر نهمین و آخرین قسمت از ۹ کلیپ تهیه شده، میباشد.

حقیقت ایرانی ،  گزارش اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و کاندیداتوری مسعود رجوی – دی۵۸


چهارشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۹

از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم - قسمت هشتم


از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم-
در اولین دوره ریاست جمهوری در ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کاندید نسل انقلاب شد.
کلیپ حاضر و شماره‌های بعدی آن که تا ۹ قسمت ادامه پیدا میکند،

به همین موضوع پرداخته و ماجراهای آن ایام را بطور کامل به تصویر کشیده است.

کلیپ حاضر هشتمین قسمت از ۹ کلیپ تهیه شده، میباشد.


دوشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۹

از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم - قسمت هفتم


در اولین دوره ریاست جمهوری در ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کاندید نسل انقلاب شد.
کلیپ حاضر و شماره‌های بعدی آن که تا ۹ قسمت ادامه پیدا میکند،

به همین موضوع پرداخته و ماجراهای آن ایام را بطور کامل به تصویر کشیده است.

کلیپ حاضر قسمت  ششم از ۹ کلیپ تهیه شده، میباشد.

این مجموعه به اسم حقیقت ایرانی، گزارش اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و کاندیداتوری مسعود رجوی  در دی ماه ۵۸ را به تصویر کشیده است.



شنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۹

از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم - قسمت ششم


در اولین دوره ریاست جمهوری در ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کاندید نسل انقلاب شد.
کلیپ حاضر و شماره‌های بعدی آن که تا ۹ قسمت ادامه پیدا میکند،

به همین موضوع پرداخته و ماجراهای آن ایام را بطور کامل به تصویر کشیده است.

کلیپ حاضر قسمت  ششم از ۹ کلیپ تهیه شده، میباشد.

این مجموعه به اسم حقیقت ایرانی، گزارش اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و کاندیداتوری مسعود رجوی  در دی ماه ۵۸ را به تصویر کشیده است.



پنجشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۹

مسعود رجوی از نگاه دیگران


هرزه‌خواری در چراگاه ارتجاع علیه مقاومت

پیروزی نور بر تاریکی و جهالت

دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران

مسعود رجوی شاخص عصر ماست. میزان الحراره و قطب نمای جهت‌گیری انسانی در زمانه‌ تفوق بربریت و به مسلخ بردن فضیلتهای انسانی است. از آن‌گونه متر و مقیاس‌ها که مفصل تاریخ اند. فصل دو محور تاریخی و نقطه‌عطف تحولات به‌شمار می‌روند. محور آینده هر چه که باشد با این شاخص سازمان می‌یابد. طرفه آن که این شاخصها اعتبار خود را نه با هیاهوی شومن ها و بوق های تبلیغاتی، که با پذیرش و تحمل آگاهانه‌ مصائب و آوار اتهامها کسب می‌کنند. مسعود رجوی خود به تنهایی اثبات این مدعاست. طوفان حوادث و هجمه‌های بی‌شرمانه را به جان خرید تا چند نسل را از زیر دست و پای حاکمیت ارتجاع و بربریت بیرون بکشد و به آنها مسیر شرافت انسانی را نشان بدهد. و این برای سلطه‌ رذیلتهای مادون انسان، تهدیدی بزرگ و گناهی نابخشودنی است. اما مسعود بر نقش تاریخی‌اش ایستاد تا با کنش و منش خود اعتبار بخش مناسبات انسانی خارج از سلطه‌ بربریت باشد. مجاهدین و تمام کسانی که طی سالها به خط و آرمان مسعود رجوی پیوستند، نه منت گذار، که منت پذیرند. این از خوش اقبالی آنان است که در زمانه‌ای که بربریت ارتجاعی می‌رفت تا با امداد های جهانی از شرق و غرب عالم، خود را برای دیر زمانی مرگ زا تحکیم بخشد، مسعود با پذیرش مسئولیتی جان‌فرسا با آموزه‌ها و عملش راه خروج از مناسبات ارتجاعی و ضدانسانی را به آنان نشان داد تا اگر ارزشهای این مسیر را با همه‌ سختی‌اش و مسئولیت هایش بدانند، می‌توانند خود را با نقطه بلوغ انسانی تنظیم کنند.
امروز اگر چفت و بست بنای ارتجاع وحشی حاکم بر ایران از دست رفته و صدای فرو ریختن آن به گوش می‌رسد، ثمره‌ مقاومت همراه با رنج و خونی است که مسعود رجوی طی ۴دهه آنرا سازمان‌دهی و راهبری کرده است. پس دور از انتظار نیست که ارتجاع حاکم، بود خود را در نبود این مقاومت پر شکوه ببیند و از اینروست که در تمام عمر ننگین اش خط سرخش را مجاهدین اعلام کرده است و در این مسیر از هیچ شناعت و رذالتی برای حذف تنها دشمن واقعی‌اش یعنی مجاهدین و به‌ویژه رهبری آن فروگذار نکرده است. تا آنجا که دستش می‌رسید هزاران هزار مجاهد را قتل‌عام کرد، اما چون می‌دانست این چاره‌ درد بی‌درمانش نخواهد بود به موازات شکنجه و کشتار وحشیانه، تا همین امروز، با صرف هزینه‌های گزاف و به شکلی دیوانه‌وار به لجن‌پراکنی علیه مقاومت و رهبری آن، به‌ویژه مسعود رجوی پرداخته است. اما بعد از ۴۰سال تلاش مذبوحانه، پروژه‌ سیاه‌نمایی‌اش تبدیل به کلیشه‌هایی رسوا و بلااثر شده است که خود نیز امید چندانی به اثر بخشی آنها ندارد و از اینروست که پس از سالها انکار مؤثر بودن مجاهدین، روزانه به خودی‌هایش در مورد خطر مقاومت سازمان یافته، هشدار می‌دهد. اما عجبا که هر چقدر حاکمیت ارتجاع هار بیشتر و بیشتر نسبت به این مقاومت شکوهمند و راهبر آن هرزه گویی و هتاکی می‌کند، خدشه‌ای بر مناعت طبع و سعه صدر رهبر پاکباز و صاحب صلاحیت مقاومت، وارد نمی‌شود. گویی که کرانه‌ای بر صبر و ثبات انسانی‌اش متصور نیست. اینچنین است که در عمل، وسعت فضیلتهای وجود بلوغ یافته‌ انسانی را به نمایش می‌گذارد. او فرزند و حامل روح زمانه‌اش است اما به سنت همیشه‌ تاریخ، کمتر در ظرف ادراک زمانه‌اش می‌گنجد. بگذارید آیندگان قضاوت خواهند کرد. آنزمان که از رسوبات بربریت کمتر اثری باقی مانده و در مناسباتی انسانی که ذهن، خود را هر چه بیشتر از شر آلودگیهای ارتجاعی پیراسته است، فروغ این راهبری درخشان، چشمها را بیشتر خیره خواهد کرد. او خود بر این بار سنگینی که بر دوش می‌کشد واقف است اما هر چه هتاکیها بیشتر نثارش می‌شود، ثبات قدمش بیشتر می‌شود و این یکی از آموزه‌های بزرگی است که برای مجاهدین و نسل‌هایی که پرورش داده به ارمغان آورده است. و شگفتا که به‌رغم همه‌ رذیلتهایی که از جبهه‌ ارتجاع وحشی تراوش می‌کند، او هم‌چنان بر عهدش با خلق اسیر ایران تأکید می‌گذارد و خود را منت پذیر آنان می‌داند. و این چیزی است که راه و رسم مجاهدین گشته است. فدای بیکران و بی‌چشمداشت. رسمی که در کانون‌های دلیر و گمنام شورشی ماده شده و در شرایط اختناق اینچنین بی‌باکانه پرده‌ شب را می‌درند تا با هر آتشی که بر پایگاه‌های جهل و جنایت و غارت رژیم می‌زنند پیامی از طلوع ناگزیر و نزدیک آفتاب آزادی به جامعه مخابره کنند.

کلیشه‌ هرزه گویی ارتجاع پابه گور
امروز به مدد افشاگریهای مجاهدین به‌ویژه فرمانده مسعود، کمتر کسی است که خصلتهای مادون انسان خمینی را نداند. آن لاشه‌ متعفن آکنده از بربریت و عقده و کینه که به درستی از او با صفت دجال ضدبشر یاد می‌شود، نخستین کسی بود که مجاهدین را تنها تهدید جدی علیه سلطه‌ بربریتش بر ایران تشخیص داد و پروژه‌ هرزه گویی علیه مجاهدین و به‌ویژه مسعود رجوی را کلید زد.او از همان ابتدا همه‌ رذیلتهایی را که در خودش سراغ داشت با فرافکنی به سمت مجاهدین پرتاب می‌کرد. از آن پس بود که این پروژه به شکل یک فعالیت سازمان‌دهی شده در تمامی سطوح و از صدر تا ذیل رژیم ولایت فقیه، سکه‌ رایج در مقابله با خطر مجاهدین شد. برای اینکار ناچار به فرموله کردن هرزه گویی علیه مقاومت ایران شدند که در نهایت تبدیل به چند دستورالعمل کلیشه‌ای شد و همین کلیشه تا امروز محتوای تمامی تلاشهای مذبوحانه‌ ارتجاع حاکم را شکل داده است. هر بار که از فیلمی یا کتابی یا مستندی یا مصاحبه‌یی یا خاطره‌ای و یا مقاله‌ای علیه مجاهدین رونمایی می‌شود به‌راحتی می‌توان آنرا ذیل یک یا چند بند از همان کلیشه‌ همیشگی دستگاه ترور و جنایت رژیم ارتجاعی ولایت فقیه دسته‌بندی کرد. این کلیشه به‌طور کلی شامل این موارد است:
۱- جدا کردن حساب رهبری از بدنه مقاومت: در واقع هدف اساسی این بند تسویه‌حساب خمینی و خمینی صفتان با مسعود رجوی از طریق ترور فیزیکی یا شخصیتی او بود. کلیشه‌ "اعضای سازمان عده‌یی فریب خورده هستند" در این بند قرار می‌گیرد.
۲- منافق بودن مجاهدین: این مورد از همان خصلتهایی بود که خمینی خودش حامل آن بود اما با فرافکنی به مجاهدین نسبت می‌داد. همه‌ حرفش هم این بود که چرا اینها که می‌گویند اسلام را قبول داریم جلوی من زانو نمی‌زنند. در واقع دجال ضدبشر خودش را تمامیت مطلق و نماینده‌ تام و تمام اسلام می‌دانست. اما بعدها که مجاهدین با رزم خود نقاب از چهره خمینی انداختند و او را از ماه به چاه کشیدند، رژیم مسأله‌ رفتن مجاهدین به عراق را مصداق این اتهام گرفت که مجاهدین به قدر کفایت مسأله را روشن کرده‌اند و امروز که قضیه آن جنگ ضدمیهنی خمینی ساخته در نظر جامعه زیر سؤال رفته و همین هم به مدد افشاگریهای مجاهدین امکانپذیر شده، این کلیشه کار کرد خود را از دست داده است.
۳- مجاهدین عاطفه ندارند و خانواده‌ها را متلاشی می‌کنند: بخشی از اتهام های کلیشه‌ای مربوط به نتایج انقلاب ایدئولوژیک که یکی از آنها ارتقای موقعیت زنان به کادر رهبری و گسستن بندهای ارتجاعی بوده است، در این بند دسته‌بندی می‌شود. در چند سال اخیر نیز سیرک بوزینگان ارتجاع به اسم خانواده‌های اعضای مجاهدین برای زمینه‌سازی جنایت علیه مجاهدین، با همین کلیشه راه افتاده است.
۴ - مجاهدین تروریست هستند: کلیشه‌ای که توسط همه‌ رژیمها و حکومتهای استبدادی و دیکتاتوری از هر نوع شاه و شیخ و شرقی و غربی به پیشتازان و مبارزان آزادی نسبت داده شده است و البته در تمامی موارد هم تاریخ قضاوت خود را کرده، که اتفاقاً آن که در این مورد باید پاسخگو باشد رژیم مستقر است که جنایت در ابعاد کلان و به شکل سیستماتیک انجام می‌دهد. هم‌چنان که روزگاری، ماندلا که علیه رژیم وحشی آپارتاید می‌جنگید توسط دولتهای غربی به‌عنوان تروریست شناخته می‌شد، اما همین‌که آن رژیم ارتجاعی فرو ریخت و تعادل‌قوا تغییر کرد همان دنیایی که او را تروریست می‌خواند، به او جایزه‌ صلح نوبل داد! اما ماندلا اعتبارش را در میان مردم نه به‌خاطر آن جایزه، بلکه به اعتبار مبارزه‌ قهرآمیز انقلابی‌اش کسب کرده بود. مبارزه‌ای که حتی در سال‌های پایان عمرش بر درستی آن تأکید داشت.
افزون بر این، اکنون این رژیم ارتجاعی ولایت فقیه است که در همه‌ دنیا به‌عنوان یک رژیم تروریستی شناخته می‌شود.
۵- مجاهدین در داخل پایگاه ندارند و وابسته به دولتهای خارجی هستند: این کلیشه هم بارها توسط رژیمهای شاه و شیخ و دیکتاتوریهای شرقی و غربی به آزادیخواهان نسبت داده شده است. پیش از انقلاب هم رژیم دیکتاتوری پهلوی می‌گفت مجاهدین از عراق پول می‌گیرند و برای این‌که این دروغ رذیلانه را به‌هرحال موجه کند یکی از شروط اعدام نکردن شهید بنیان‌گذار، حنیف‌نژاد، را اعتراف او به وابستگی سازمان مجاهدین به عراق تعیین کرده بود. پایگاه مردمی نداشتن مجاهدین هم بوالعجب حکایتی است که این خناسان سال هاست نشخوار می‌کنند و دریغ از پاسخ به این پرسش که اگر پیوندی با جامعه ندارند چگونه است که هم‌چنان نسل‌های تازه‌ جامعه را با خود همراه می‌کنند و اساساً چرا باید از آن ترسید و برای مقابله با آن این همه هزینه کرد؟ وقتی هنوز بریده مزدوری وقیح با رفتاری هیستریک و سرشار از تیک‌های عصبی، در چراگاه رسانه‌ای رژیم عربده می‌کشد که اینها پایگاه اجتماعی ندارند، پس یعنی پیوندهای اجتماعی مجاهدین در داخل ایران بسا بیشتر از هر تصور و برآوردی است. کافیست سخنرانی اخیر خامنه ای برای تعدادی بسیجی تحت عنوان دیدار با دانشجویان را یک بار مرور کنیم و دغدغه‌ اصلی‌اش را که خود به‌وضوح بیان کرد و آنرا خطر روی آوردن جوانان و دانشجویان به مجاهدین اعلام کرد، جلوی این هرزه خوران بگذاریم.
اگر همه‌ هرزه گوییها در قالب فیلم و کتاب و خاطره و مستند و مصاحبه و مقاله و سمینار و… را که رژیم از منابع داخلی و خارجی‌اش توسط گزمگان و تیغ کشهای رنگارنگ اش منتشر کرده مرور کنیم، می‌توان تمامی آنها را ذیل این پنج بند ثابت و کلیشه‌ای دسته‌بندی کنیم. این دسته‌بندی و استخراج سرکلیشه‌های پنجگانه این امکان را هم می‌دهد که هر کس در پوستین کذایی مخالفت با رژیم رفت و به جای یقه‌گیری از رژیم به هرزه گویی علیه مجاهدین پرداخت، با پیدا کردن موقعیت اتهاماتش علیه مقاومت و رهبری آن در این دسته‌بندی پنجگانه، به‌راحتی می‌توان صدای گزمگان جنایت‌پیشه‌ ارتجاع حاکم را در زبان آن مخالف کذایی تشخیص داد.

هرزه خواری در چراگاه ارتجاع
از همان سال‌های سیاه ۶۰ کسانی که در دستگاه تواب سازی گزمگان رژیم به خدمت گرفته می‌شدند، عمده وظیفه‌ای که داشتند این بود که با اعمال فشار مضاعف بر زندانیان مقاوم، پایداری آنها را بشکنند و به ماشین تواب سازی سوخت رسانی کنند. بعدها برخی از این بریده مزدوران توسط رژیم در برنامه‌های داخل کشوری به کار گرفته شدند و برخی دیگر نیز در پوششهای مختلف به خارج از کشور صادر شدند. در چند سال اخیر تعدادی از بریدگان از مبارزه نیز به جمع این سفلگان یا همان بریده مزدوران سابق پیوستند و ارکستر هماهنگی را علیه مقاومت و به‌ویژه راهبر صاحب صلاحیت آن مسعود رجوی به راه انداختند . رسانه‌های دوست رژیم نیز تمام قد در خدمت هرزه گویی این سفلگان قرار گرفت و به این مقدار هم رضایت ندادند و دستگاه جنایت و ترور رژیم رسانه‌هایی اختصاصی برای آنان دست و پا کرد. بزمگاهی آماده از سوی گزمگان جنایت و شقاوت رژیم برای هرزه خواری این سفلگان بی‌مایه، تا با شناعتی بی‌نظیر، بوزینه‌وار، برای خوش‌آمد بربریت حاکم اتوار بریزند. این بی‌مایگان میان تهی به قدری بر سبقت گیری در دلربایی چندش‌آور از ارتجاع هار اصرار داشتند که هرگز به شعور نداشته‌شان نمی‌رسید که آنچه آنها می‌گویند دیگر خود رژیم نیز از تکرارشان دست برداشته است. 
یکی از این سفلگان به نام «ایرج مصداقی» که مجاهدین با شناختی که از او دارند به او لقب «تواب تشنه به خون» داده‌اند، که البته از توحشی که در نحوه حرف زدنش آن هم در یک برنامه تلویزیونی موج می‌زد براستی صفت برازنده‌ای برایش است، ادعا می‌کرد مجاهدین پایگاهی ندارند و اصلاً کانون شورشی یک دروغ است. عجالتاً به این بدبخت بی‌آینده بگویم که رژیم خود در رسانه‌هایش از گسترش کانون‌های شورشی فغان سر می‌دهد و هر از چند گاهی برای این‌که بگوید رژیمش در امن و امان است اعلام می‌کند چند تیم از مجاهدین یا همان کانون‌های شورشی را دستگیر کرده است. اما پاسخ جدی را کانون‌های شورشی، آتشین و کوبنده به‌زودی به این سفله‌ هرزه‌خوار خواهند داد. او خود می‌داند که سرنوشتش به سرنوشت ارتجاع وحشی ولایت فقیه گره خورده است و آنچه در تقدیر است خرد شدن استخوانهای این رژیم بی‌آینده و پا به گور زیر رژه‌ پیروزی کانون‌های شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران به راهبری و فرماندهی مسعود رجوی است.

از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم - قسمت پنجم


در اولین دوره ریاست جمهوری در ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کاندید نسل انقلاب شد.
کلیپ حاضر و شماره‌های بعدی آن که تا ۹ قسمت ادامه پیدا میکند،

به همین موضوع پرداخته و ماجراهای آن ایام را بطور کامل به تصویر کشیده است.

کلیپ حاضر قسمت  پنجم از ۹ کلیپ تهیه شده، میباشد.

این مجموعه به اسم حقیقت ایرانی، گزارش اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و کاندیداتوری مسعود رجوی  در دی ماه ۵۸ را به تصویر کشیده است.


چهارشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۹

از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم - قسمت چهارم


در اولین دوره ریاست جمهوری در ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کاندید نسل انقلاب شد.
کلیپ حاضر و شماره‌های بعدی آن که تا ۹ قسمت ادامه پیدا میکند،

به همین موضوع پرداخته و ماجراهای آن ایام را بطور کامل به تصویر کشیده است.

کلیپ حاضر قسمت  چهارم از ۹ کلیپ تهیه شده، میباشد.

این مجموعه به اسم حقیقت ایرانی، گزارش اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و کاندیداتوری مسعود رجوی  در دی ماه ۵۸ را به تصویر کشیده است.


دوشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۹

از کاندیداتوری مسعود رجوی برای ریاست جمهوری بیشتر بدانیم- قسمت سوم


در اولین دوره ریاست جمهوری در ایران بعد از انقلاب ضد سلطنتی مسعود رجوی کاندید نسل انقلاب شد.
کلیپ حاضر و شماره‌های بعدی آن که تا ۹ قسمت ادامه پیدا میکند،

به همین موضوع پرداخته و ماجراهای آن ایام را بطور کامل به تصویر کشیده است.

کلیپ حاضر سومین قسمت از ۹ کلیپ تهیه شده، میباشد.

حقیقت ایرانی ،  گزارش اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران و کاندیداتوری مسعود رجوی – دی۵۸



مسعود رجوی از نگاه دیگران


آری مسعود رجوی این است - سلسله مقالات زری اصفهانی

این چند جمله از بازجویی های محمد حنیف نژاد است.

آن منظره اسف انگیز دستفروش ها که چگونه مورد حمله مأمورین شهربانی قرار می‌گیرند و بساط محقرشان را که تمام سرمایه زندگیشان را تشکیل می‌دهد چگونه در هم می‌ریزند و آن وقت اینان هم مجبور می‌شوند که در باندهای قاچاق مواد مخدر شرکت کنند و بالاخره گرفتار شده، اعدام شوند.
حضرت محمد چه عالی گفته است که «جامعه ای هلاک نگردید جز آنکه دست دزدان بـزرگ را آزاد گذاشتند و دزدان کوچک را دست بریدند.»
در مذهب مجاهدین خلق، گناهان همه سیستماتیک هستند و به سیستم حکومتی و اداره جامعه برمیگردند. بنابراین فکر کنید که اگر سعید محسن روزی قاضی یک دادگاه میشد امکان داشت که حکم اعدام برای کسی صادر کند ؟ یا حکم شلاق یا قصاص و چنین چیزهایی.
این است که میگویم دین مجاهدین از ریشه و پایه و اساس با اسلامی که در جامعه مرسوم بوده است و حالا هم در حکومت نشسته است متفاوت است. بسیار متفاوت، آیا در این جامعه که فقر مثل موریانه همه پایه های اخلاق و معنویات مردم را خورده است و یک چارچوب خرد شده از اخلاقیات و روابط انسانی باقی گذاشته است، میتوان یک روسپی را به جرم روسپیگری مجازات کرد؟  و آیا میشود انسان فقیری را که بدلیل گرسنگی دست به دزدی زده است به زندان انداخت؟ کاری که بطور روزمره در جمهوری اسلامی انجام میشود و حتی کودکان فقیر هم به جرم دزدی به زندان می افتند. و یا کسی را که در یک دعوای خانوادگی مرتکب قتل شده است میشود اعدام کرد؟ اساسا آیا حکم اعدام در چنین جامعه ای مساله ای را حل میکند؟ و کلا آیا میشود یک انسان را به خاطر یک خطا حتی اگر قتل باشد اعدام کرد؟
نگرش مذهبی که آخوندها دارند به انسان و پدیده ها یک نگرش ایستا، دگم، ناشی از نفرت و دشمنی نسبت به همه انسانهاست.
نگرشی است که به جای ریشه یابی  پدیده های فرهنگی، روانی و خطاهای اجتماعی بدنبال نابودی معلول است.
کسی به علتها کاری ندارد. هیچکس به منبع عفونتی که باعث این همه مرض در جامعه میشود اعتنایی ندارد. جایی است که همه میکروب ها در آنجا رشد میکنند و مردم را گرفتار میکنند و آنجا درست مرکزیست که ملاهای حاکم، افسار یک ملت را در دست گرفته اند و او را چه بصورت فیزیکی، چه روانی و چه تاریخی بسمت قهقهرا می برند.
بیماری همه گیر بی اخلاقی، بی شهامتی، تسلیم شرایط شدن و برای از دست ندادن منافع حقیر و کوتاه مدت خود دست به یک راه حل درست نزدن از همان منابع حکومتی ریشه میگیرد و منتشر میشود، و اساس مذهبی که مجاهدین پایه گذاری کردند، رحمت و عشق به انسان بود. حتی نفرت در اندیشه مذهبی آنها معنایی ندارد .
آنکسی که کافر است به این دلیل کافر است که روی حقایق را پوشانده است. کفر معنایش بی دینی به شکلی که در فرهنگ عوام است نیست. کفر معنایش پوشاندن حقایق است. کافر کسی است که حق را نمیگوید و آنرا پنهان میدارد. و کافر کسی است که سد راه رشد و تعالی انسان شده است و راه برقراری سیستمی حق پذیر را که بتواند انسان و انسانیت را در جایگاه درست و حقی که باید بنشاند، بسته است.
مرتجعین حاکم بر ایران، بیش از سی سال است که معتقدان به مذاهب دیگر را کافر مینامند. ایرانیان معتقد به مذهب بهائیت را مرتد و کافر نام گذاری میکنند و برحسب شرایط مختلف بسیاری از فعالین و رهبران مذهبی آنها را به زندان انداخته و حتی اعدام کرده اند. کسانی که مسیحی میشوند در ایران مرتد نامیده میشوند و حکمشان اعدام است. کشیشانی را با همین جرم در ایران اعدام کرده اند و بسیاری را به خاطر همین تبلیغات مذهبی زیرشکنجه کشته اند. فهرستی از نامهای بهائیان اعدام شده را اینجا میتوانید ببینید.
درصورتیکه در دین مجاهدین کافران تنها سیستم های سیاسی و اقتصادی هستند که راه رشد انسان را بسوی تعالی و بسوی آن هدف نهایی یعنی یگانگی انسان با طبیعت و جامعه و خود و خدا را سد کرده اند.
در تفسیرهای قرآنی که از مجاهدین درزمان شاه باقی است. مثلا تفسیری که از سوره محمد توسط محمد حنیف نژاد شده بود، کفر معنایش دین نداشتن نیست.
در تفسیر این آیه " آلذین کفروا و صدو عن سبیل الله اضل اعمالهم "
کسانی که کفر میورزند و راه خدا را سد میکنند، اعمالشان و کارکردهایشان تباه میشود.
در تفسیر این آیه محمد حنیف نژاد به سیستم های اقتصادی و سیاسی زمان که همه نیروها و امکانات و آزادیهای انسانها را دربست تحت کنترل خود گرفته اند اشاره میکند. به سیستم سرمایه داری جهانی و سیستم سرمایه داری وابسته  به غرب و بخصوص آمریکا در ایران اشاره میکند و اینها را مصداق کافر میشمارد. کفر در مذهب او و اندیشه او معنایش تغییر مذهب نیست. معنایش بهایی شدن و مسیحی شدن نیست. زیرا او در اولین قدم خط سرخی را مشخص کرده است که یک طرفش استثمارشدگان قراردارند چه بهایی باشند چه مسلمان چه بی دین و چه یهودی و چه زرتشتی و چه بودایی و چه هندو و در طرف دیگرش استثمارگران که آنها هم میتوانند مسیحی باشند و مثل جرج بوش هر یکشنبه به کلیسا بروند و یا لائیک باشند و یا یهودی مثل اکثر سرمایه داران و میلیاردرهای آمریکایی و اروپایی و یا مسلمان ارتجاعی مثل خانواده سران حکومتی ایران و وابستگانشان، و برای آنها  اگر مبارزه و جنگی  در دستور کار قرار میگیرد این مبارزه برمبنای نفرت فردی نیست. این مبارزه برای گشودن راه است. و برای برداشتن آنچه سد راه شده است. 
اگر در حمله به پاسگاههای دشمن سربازان رده پائین هم ممکن است کشته شوند علتش نفرت از این سربازان نیست. زیرا آنها هم قربانیان سیستم فاسد و سرکوبگر و استیلاگراند. اما سربازان ابزار سرکوب شده اند. و ابزار سد کردن راه رهایی مردم. به سربازان هشدار میدهند. سعی میکنند آنها را از کمک و همراهی با دیکتاتور بازدارند. سعی میکنند آنها را به جبهه مردم بکشانند ولی اگر این سربازان یا بدلیل ناآگاهی و یا بدلیل سرسپردگی حاضر به ترک جبهه ضد مردم نشدند. برای نیروی مبارز راهی به جز درهم کوبیدن صفوف آنها نیست.
موتور محرک یک نیروی انقلابی، دردرجه اول و بطور مبنایی عشق است. 
عشق به اکثریت مردم. زیرا که همیشه این اکثریت مردم هستند که فقیرند، آواره اند، قدرتی ندارند. دستشان به جایی نمی رسد. بسادگی محکوم میشوند و به زندان می افتند، وکیلی ندارند، حتی اگر بیگناه هم باشند باید سالیان سال در زندانها بمانند و بدون هیچ دلیل قانونی مجازات شوند. حتی زندانیان عادی بدلیل فقر و عدم امکان پرداخت دستمزد وکیل، صدایی در دادگاه ندارند و صدای فریاد دادخواهیشان را کسی نمی شنود.
هزاران هزار زندانی عادی در زندانهای ایران در بدترین شرایط زندگی میکنند. گاهی زندانیان سیاسی خبرهای آنها را به بیرون می آورند. 
آنها توسط معتادین به مواد مخدر و قاتلین  و اشرار مورد تجاوز قرار میگیرند، بزور به مواد مخدر آلوده میشوند. در بدترین وضعیت از لحاظ بهداشتی قرار میگیرند. حتی خبرهایی می آید بسیار وحشتناک که برخی از این زندانیان جوان تر را قلدرها بصورت برده جنسی مورد استفاده قرار میدهند و آنها از ترس کاری نمیتوانند بکنند.
کودکی که در یک حادثه ساده مرتکب قتلی شده است. از سن حتی 14 یا 15 سالگی به زندان می افتد. و وقتی به سن بیست سالگی میرسد اگر هم اعدام نشود دیگر یک انسان عادی نیست.
ترحم و بخشش در مذهب مرتجعین وجود ندارد. زیرا انسان برای آنها تقدسی ندارد.
انسان موجودیست که برده مذهب است و برده رهبر مذهبی جامعه. انسان در فرهنگ ارتجاع یک پروسه نیست. یک پدیده دینامیک نیست. رشد یابنده نیست. استاتیک است. و چون او را تغییرناپذیر تلقی میکنند بنابراین باید وقتی جرمی مرتکب شد نابودش کرد.
هر چند به فراوانی از وجود توبه در مذهب ارتجاع دم میزنند ولی درعمل چنین چیزی وجود ندارد. آنچه در طی سی و چند سال گذشته در جمهوری اسلامی دیده شده توبه تنها مربوط به زندانیان سیاسی بوده است. و دردادگاههای فرمایشی.
توبه تنها برای توابینی بوده است که ازعقاید سیاسی خود در زیر شکنجه و فشارهای روحی در زندان دست کشیده و در کنار شکنجه گر و بازجو قرار گرفته اند. از آنچه در گذشته فکر میکردند پشیمان شده و برای نشان دادن این پشیمانی به همکاری با زندانبان دست یازیده اند. توبه تنها به این صورت معنی شده است و بکار گرفته شده است.
در حالیکه توبه در دین مجاهدین خلق  پشیمان گشتن از خطای فردیست و در مسیر درست قرار گرفتن برای جبران خطاست.
یعنی درست برعکس آن توبه در دستگاه مرتجعین، توبه و بخشش  درست برای بازگرداندن  قربانیان یک سیستم  غلط است که به خاطر شرایط بد جامعه دست به دزدی زده اند یا به قتل و جرم های دیگر، و در این موارد است   که باید آنها را تحت درمانهای روانی و آموزشهای درست مدرن قرار داد تا بتوانند به جامعه برگردانده شوند.
انسان همیشه میتواند تغییر کند، میتواند راهش را عوض کند. میتواند به جای اینکه عنصری مخرب برای جامعه و مردم باشد، انسانی فداکار و مهربان و درستکار گردد. میتواند به جای دشمنی با انسانهای دیگر، آنها را دوست بدارد، محبت بورزد، دست از کینه و انتقام جوییهای مادون انسانی بردارد و در خود قدرت عشق ورزیدن، عفو کردن، دوست داشتن را ارتقاء بخشد. خود را به یک عشق وسیع که همه هستی را دربرمیگیرد متصل کند و زشتی ها و ویرانی ها و آلودگی ها را ترمیم کند و پاک کند و جامعه ای زیبا خلق کند.
انسان قادر به شکافتن فلک سرنوشت و در انداختن طرحی نو است. انسان متحول، انسان از پایه و مبنا تغییر یافته، انسانی که تولدی تازه یافته است در جهانی تازه، جهانی که در آن عشق و مسئولیت پذیری و حرکت و جنبش و جوشش برای تکامل، همه سختی ها را آسان و راههای صعب را رام و آرام ساخته است. اینها درسهایی بود که مجاهدین خلق بر مبنای مذهبی که خود بنیاد نهاده بودند به جوانان میدادند و مسلما جاذبه های زیادی را در میان اقشار جوان جامعه بوجود می آوردند.   
شعار تغییر و قدرت تغییر انسان که به یک قدرت ماورائ طبیعی متصل است و ازآن انرژی و نیرو و عشق میگیرد شعاری بود که همیشه نیاز جامعه های در سکون مانده و جوامع فقیر و در زیر سلطه دیکتاتوری و زور و احجاف و بی عدالتی است.
و بدینسان این اندیشه و یا این دین در جامعه ریشه میگیرد. رشد میکند. جوانانی را که در هر سطحی نسبت به مسائل جامعه و مشکلات حساس بوده اند و آگاهی های اجتماعی و سیاسی بدست آورده اند را جذب میکند. دانشگاههای ایران پایگاه رشد آنها میشوند. و با دستگیریهای مستمر بیشتر شناخته میشوند. دستگیریها و زندان رفتن ها حتی به آموزش دستگیرشدگان کمک می کند. خانواده های دستگیرشدگان هم سیاسی میشوند و فعالانه پیام زندانیان را به بیرون از زندان می برند دفاعیات مجاهدین در هر کجا پخش میشود. در بازار و در مساجد و در مدارس و در دانشگاهها. حماسه مهدی رضایی گل سرخ انقلاب. حماسه سعید محسن و محمد حنیف نژاد و علی اصغر بدیع زادگان از بنیانگذاران و همه رفقایشان که دردادگاهها اندیشه های خود را بدون هیچ وحشتی بیان کردند و از آنها دفاع کردند و بیشترین شکنجه ها را هم تحمل کردند. 
در ضربه سال 1350 بنیانگذاران و تعداد زیادی از کادرهای مجاهدین خلق دستگیر میشوند. مسعود رجوی که عضو مرکزیت سازمان بوده است هم دستگیر میشود. او هفت سال در زندان و زیر شکنجه و بازجویی و انواع کنترلها و سختگیریها قرار میگیرد تا در ۳۰دیماه ۱۳۵۷با آخرین گروه زندانیان سیاسی که اکثرا حکم ابد داشتند آزاد میشود .


 خانم زری اصفهانی تا زمانی که در قید حیات بودند بیشتر از نه قسمت ننوشتند.