شنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۹

آری مسعود رجوی این است


آری مسعود رجوی این است

سلسله مقالات زری اصفهانی

در ادامه بخش هشتم، قسمتی از بازجویی ها و دفاعیات شهید بنیانگذار سعید محسن را میخوانیم. این بخش بخصوص برای آگاهی کسانی که نمیدانند در زمان شاه چرا مبارزه شروع شد و به چه دلیلی سازمان مجاهدین خلق معتقد به مبارزه مسلحانه شد، اهمیت دارد. شرح بازجویی ها و دفاعیات سعید محسن مانیفست یک انسان آگاه و متعهد و دلسوز نسبت به مردم خویش است. انسانی که سکوت در برابر ظلم و سرکوب و طبقاتی بودن جامعه خود را نمی پذیرد و تصمیم میگیرد که دست به عمل بزند. و با هروسیله ای در برابر ستم طبقاتی بایستد، و آن بار امانت، مسئولیت آزاد بودن و آزاد زیستن و با دستهای خود سرنوشت خود را ساختن است 
این امانت که انسان برمی دارد لازمه اش آزادیست.
در جبر نمیشود خلاقیت داشت. نمیشود تغییر داد. نمیشود به پیش رفت. همچنان که طبیعت در جبر خود می زید. همچنان که یک درخت همیشه همان درخت است. 
و یک پرنده همچنان همان پرنده است تا به ابد و بنده طبیعت است. اما انسان خلاق است. طبیعت را تغییر میدهد.
اگر در مکان سردی زندگی میکند، انرژی های گرمازا را به خدمت میگیرد. از پوست حیوانات لباس گرم تهیه میکند و از چوب درختان آتش روشن میکند. 
حتی ابرها را جابجا میکند. و اقیانوسها را می پیماید و زمین را تمام و کمال از آن خود میکند و زیر سیطره خویش درمی آورد.
قدرت تغییر دادن همان قدرت آزاد بودن است.  و برای آزادی باید شرایط آنرا فراهم کرد. باید یک جامعه بسته به زنجیر را آزاد کرد. باید غلها و بندها ی بسته به دست و پای انسانها را شکست. باید خود را از جبرها رهانید. و در آزادی به ساختن، به تغییر، به ایجاد هر آنچه که نیاز بهتر شدن جامعه و کاملترشدن است دست یازید.
بنابراین عصاره ایمان به هدفداری هستی و مذهب در مسئول بودن و آزاد بودن انسان تبلور می یابد.
عصاره اعتقاد به  توحید  هم به یگانگی اجتماعی و دوستی و هم پیمان شدن برای تغییرات بزرگ راه می برد. 
و آن کسی که به این اصول معتقد باشد بسرعت در جهت شناخت خود و جامعه خود و مشکلات و ریشه های مشکلات باید حرکت کند. او نمیتواند ثابت و ساکن و بی حرکت بنشیند و فقط به آنچه در اطرافش میگذرد نگاه کند. باید دست به تغییر بزند و آن امانت داده شده به او را به مقصد برساند.
مشکل پایه ای دورانی که مجاهدین خلق سازمانشان را تشکیل دادند را هم توضیح دادم
مشکل فقر اکثریت مردم بود. مشکل به عقیده مجاهدینی که معتقد به خدا و دین بودند، نماز نخواندن و روزه نگرفتن بسیاری از مردم نبود. نداشتن حجاب زنها نبود. حج نرفتن نبود. مشکل جامعه فقر بود و طبقات و استثمار و نابسامانی وضع زندگی در اکثر مناطق کشور و برای اکثریت مردم ایران.
آنها برخلاف آخوندها معتقد نبودند که اگر کسی نماز نخواند به جهنم میرود. بلکه معتقد بودند که در همین زمین باید جهنم را به بهشت تغییرداد و این توانایی را برای انسان قائل بودند.
جامعه ایران در وضعیتی بود که همه ثروتهای باد آورده نفت و گاز و دیگر معادن و مخازن در دست دولت شاهنشاهی بود و کشوری بزرگ با همه امکانات کشاورزی و صنعتی تماما  وابسته به یک  قدرت خارجی بود. و به مردم ایران از اینهمه امکانات چیزی نمیرسید  
حتی سرمایه داری در ایران یک سرمایه داری مستقل که برحسب منافع کشور سرمایه گذاری و فعالیت کند نبود.
بعد از انقلاب سپید شاه که رونوشتی بود از همه انقلابات سپید در کشورهای وابسته به آمریکا مثل کشورهای آمریکای لاتین. و تز دموکرات ها بود که در کشورهای جهان سوم که در حال بیدارشدن بودند بخصوص بعد از انقلاب کوبا، باید زمینه های اجتماعی جنبش های رادیکال را از بین برد. این تز در ایران در زمان ریاست جمهوری جان اف کندی به صورت انقلاب سپید اجرا شد که چیزی به جز رفورم های روبنایی و مختصر در جهت خاموش کردن فعالین سیاسی و  گول زدن توده های عوام و تبدیل اقتصاد ایران از یک اقتصاد نیمه فئودالی به یک سرمایه داری کاملا وابسته به آمریکا، نبود... 

ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر